دلنوشته برای عشقم


تقدیم به عشقم آفاق

عاشقانه،عاشقی،تنهایی،حسرت

به هر دری زدم اما باز نشد برای ثابت کردن عشقم تلاش کردم ولی بازم نشد به هر دری زدم بهت بفهمونم میخوامت اما باز نشد هر چی تلاش کردم با چشمام بهت بگم دوست دارم اما نشد دلم میخواست حس توام مثل من شه دلم میخواست عشقمو باور میکردی نمیخواستم آخر این قصه غم شه دلم میخواست همش کنار تو باشم بگم تو جونمی ولی حیف باز نشد میخواستم تو قلبت خونه بسازم اما در قلبت به روم باز نشد دلم میخواست شریک شادی هم باشیم نه اینکه باعث غم و غصه هم باشیم دلم میخواست دو تایی باهم بمونیم دلم میخواست همیشه یار من باشی دلم میخواست تو رویای تو بمونم تو گرمای عشقت آواز بخونم دلم میخواست حرفای نگفتتو وقتی نگام میکردی از تو چشمات بخونم ღ ღ ღ نقطه سر خط .ღ ღ ღ بعد از مدتها سلاااااااااااااااااااااام به قول معلم اول دبستانمون نقطه سر خط. به نام خدا خدایی که نویسنده سرنوشت ماست,ومارادر صفحه ی زندگی با کلی تجربه و خاطره برامون به جا میزاره, صفحه ای که ممکن تک تک ماها توش قلم خورد داشته باشیم. حالا بگذریم،صفحه ی زندگیمون هیچ وقت قلم خوردی نداشته باشه نقطه سر خط. براتون باشه پراز اتفاقات شیرین با خودش بیاره که بعد این اتفاقات بشه نقطه سر خط. براتون باشه پراز اتفاقات شیرین با خودش بیاره که بعد این اتفاقات بشه خاطره شیرین امیدوارم تو سال جدید همه عاشقا به هم برسن و به سادگی از هم و از همه مهمتر از عشقشون نگذرن. آرزو میکنم که به تک تک آرزوهای نرسیدمون برسیم الان یه گوشه اتاق نشستم خیلی دلم گریه می‌خواست بهونه دادی دستم ... بلند بلند می‌خونم و اشک میریزم یواشی بگو کنار من حالا چرا باید نباشی ... ღ ღ ღخیال نکن.... .ღ ღ ღ خیال نکن که بی خیال از تو و روزگارتم .... به فکرتم.... به یادتم.... زنده به انتظارتم .... تمام زندگيم رو دلتنگي پر کرده ... دلتنگی براي کسي که فرصت اندکي براي خواستنش ٬ براي داشتنش داشتم. دوست داشتن تو چنان تاوان سنگيني داشت که براي همه عمر بايد آنرا بپردازم ... و من این تاوان سنگین را با جان و دل پذیرا شدم . به او نگاه مي کنم ٬ به او که چون بهشت بر من مي پيچد و پروازم مي دهد به او که چشمهايش در عمق سياهي مي خندید و دنيايم را ستاره بارون مي کرد. به او که باورش کردم و دل به او باختم به او که دلم مي خواهد در آغوشش چشمامو روی هم بذارم و هرگز ٬ هرگز ٬هرگز به روي دنيا بازشون نکنم . به او که تکه اي از قلب مرا با خودبرد می دونم الان داری گریه می کنی قشنگم تو که می دونی تحمل اشکای زلالتو ندارم نمیدونم چرا انقدر سنگدل شدند که نمی تونن درکمون کنن انگار خودشون جوون نبودن اشکات و پاک کن گل من ...! ღ ღ ღ دوباره دلم برایت تنگ شده ღ ღ ღ دوباره دلم برایت تنگ شده است ، دوباره دلم هوای تو را کرده است. دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی و من نیز برایت از عشق بگویم. بگویم که خیلی برایم عزیزی ، برایم بهترینی. دلم تنگ است و تو نیستی ، باید با این دلتنگی بسازم و بسوزم. دلم تنگ است برای راه رفتن در کنارت ، دست گذاشتن در دستانت ، نگاه به آن چشمهای زیبایت. فاصله بین من و تو غوغا می کند و این قلب را دلتنگتر می کند. کاش در کنارم بودی ، خیلی دلم گرفته است. وقتی دلم تنگ می شود در گوشه ای مینشینم و به یاد تو اشک میریزم. کاش همیشه در کنارم بودی و حتی یک لحظه نیز از من دور نمیشدی. این دل بدجور بهانه تو را میگیرد ، نمی دانم چگونه با این دل بهانه گیرم بسازم! خیلی سخته روز تولدتو بدون حضور عشقت جشن بگیری ღ ღ ღ از من نپرس چقدر دوستت دارم ღ ღ ღ از من نپرس چقدر دوستت دارم اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم بگو معنی تمرین چیست ؟ بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟ بریدن از خودم را ؟ مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ... از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم همه می دانند که دروری تو روحم را می آزارد تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ... هوای سرد اینجا رو دوست ندارم مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهام ღ ღ ღرویای با تو بودن ღ ღ ღ رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند و...و من همچون غربت زده ای در اغوش بی کران دریای بی کسی به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید بانوی دریای من... کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت ღ ღ ღ تو را دوست دارم ღ ღ ღ تو را دوست دارم يكي را دوست ميدارم ولي او باور ندارد ! يكي را دوست ميدارم همان كسي كه شب و روز به يادش هستم و لحظات سرد زندگي را با گرماي عشق او ميگذرانم ! يكي را دوست ميدارم ، بيشتر از هر كسي ، همان كسي كه مرا اسير قلبش كرد ! يكي را دوست ميدارم ، كه ميدانم او ديگر برايم يكي نيست ، او برايم يك دنياست ! يكي را براي هميشه دوست ميدارم ، كسي كه هرگز باور نكرد مرا ! كسي كه هرگز اشكهايم را نديد و نديد كه چگونه از غم دوري و دلتنگي اش پريشانم ! يكي را تا ابد دوست ميدارم ، كسي كه هيچگاه درد دلم را نفهميد و ندانست كه او در اين دنيا تنها كسي است كه در قلبم نشسته است ! يكي را در قلب خويش عاشقانه دوست ميدارم ، كسي كه نگاه عاشقانه مرا نديد و لحظه اي كه به او لبخند زدم نگاهش به سوي ديگري بود ! آري يكي را از ته دل صادقانه دوست ميدارم ، كسي كه لحظه اي به پشت سرش نگاه نكرد كه من چگونه عاشقانه به دنبال او ميروم ! كسي را دوست ميدارم كه براي من بهترين است ، از بي وفايي هايش كه بگذرم براي من عزيزترين است ! يكي را دوست ميدارم ولي او هرگز اين دوست داشتن را باور نكرد ! نميداند كه چقدر دوستش دارم ، نمي فهمد كه او تمام زندگي ام است ! يكي را با همين قلب شكسته ام ، با تمام احساساتم ، بي بهانه دوست ميدارم ! كسي كه با وجود اينكه قلبم را شكست اما هنوز در اين قلب شكسته ام جا دارد ! يكي را بيشتر از همه دوست ميدارم ، كسي كه حتي مرا كمتر از هر كسي نيزدوست نميدارد ! يكي را دوست ميدارم ... با اينكه اين دوست داشتن ديوانگيست اما ............... من ديوانه تنها او را دوست ميدارم

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:دلنوشته،حسرت،تنهایی,ساعت 11:15 توسط حمیدقربانعلی بیگی| |


Power By: LoxBlog.Com